آمادگي و اقدام براي تحقق آرمان شهر

نويسنده:مهدي مبيني



انديشه ي ساختن مدينه ي فاضله اي که درآن، شهروندان، فضيلت محور و ارزش مدار زندگي مي کنند و زمينه ي بسط و توسعه ي معنويت و صلح و صفا و پاکي را - که به رشد و تعالي انسانيت مي انجامد - براي آنان آماده کند، از ديرباز، در ذهن همه ي متفکران و مصلحان و دل سوزان جامعه بشري، مطرح بوده و هرکدام، به فراخور افق فکري خويش، طرحي درانداخته اند و الگويي را پيشنهاد کرده اند.
مدينه ي فاضله، در واقع، داستان عصيان و اعتراض انسان ها در برابر شرايط عصر خويش است. مدينه ي فاضله و آرمان شهر، در واقع، سرزمين موعودي است که مکاتب و انديشه هاي گوناگون، در برابر انسان ها به تصوير کشيده اند و در صورتي که به درستي، مورد مطالعه قرار گيرند، نشان مي دهند که تمامي مکاتب فکري (چه با منشأ الهي و چه بشري)، به دنبال تحقق جامعه اي بوده اند که در آن، افکار و انديشه هاي آن مکتب، به تحقق برسد. از اين رو، مي توانيم اين موضوع را مطرح نماييم که چه بسا بعضي از آرمان شهرها که برخي مکاتب بشري براي انسان ها تصوير مي نمايند، در تعارض با فطرت انسان و سعادت شهروندان و در واقع، «ضد آرمان شهر» باشند. بنابراين، ابتدا به معرفي مختصر درباره ي مفهوم آرمان شهر و تاريخچه ي آن مي پردازيم.

مفهوم شناسي

انديشه درباره ي جايي که همه چيزش نيک باشد، قدمت زيادي دارد. به عنوان نمونه، در حماسه ي سومري «گيلگمش» - که مربوط به هزاره ي دوم قبل از ميلاد است - به توصيف نوعي بهشت زميني برمي خوريم.
آرمان شهر، گاه به صورت داستان هاي اساطيري و عصر زرين و بازگويي حماسه هاي بزرگ بشري جلوه گر گشته است و گاه به صورت انتقاد متفکران از آرمان هاي نظام هاي حاکم.
از افلاطون (م 347 پيش از ميلاد)، حکيم يوناني در کتاب «جمهور» تا عصر اوج درخشش تمدن اسلامي با «انديشه هاي اهل مدينه ي فاضله ي» فارابي (م 339 ق) و «يوتوپيا»ي توماس مور، فيلسوف قرون پانزده و شانزده انگلستان (م 1516 م) و «آتلانتيس جديد» فرانسيس بيکن (م 1626م) و... همگي کوشيده اند به توصيف آرماني شهري ايده آل يا همان آرمان شهر مطلوبشان بپردازند.
تحقق عدالت اجتماعي و انصاف، دستيابي به حقيقت، روابط اجتماعي آرماني (سالم)، غلبه ي خير بر شر، برابري و برادري، غلبه ي عقلانيت بر اجتماع، رستگاري آدميان، منتخب و محبوب بودن حاکمان، تحقق بهشت اين جهاني، و... همگي در انديشه هاي آرمان ورزانه ي انديشمندان آرمان شهر، ذکر گرديده است.
تصويري که از شهر آرماني، در سيماي توصيفي متفکران ياد شده ارائه گشته است، برحسب مواضع سياسي و مذهبي و فرهنگي عصر آنها بوده است. گاه، آرمان شهر در اساطير گذشته جستجو و با زبان ادبيات و تاريخ، مطرح شده است (عصر زرين)؛ و گاه، به صورت پيشگويي و پيش بيني و بازآفريني اي تکنولوژيک و ايدئولوژيک، از آينده درآمده است (آتلانتيس جديد). (1)

شهر مطلوب افلاطون

يکي از نخستين صاحب نظراني که درباره ي آرمان شهر به اظهار نظر پرداخته، افلاطون است که در رساله ي «جمهور» خويش توصيفي از مدينه ي فاضله ارائه مي دهد که در واقع، تجسم عملي نظريه ي وي در باب حکومت است.
به باور افلاطون، همه ي انسان ها از توانايي و استعداد يکساني برخوردار نيستند. از اين رو، فرزانگان يا «فيلسوفان» که نسبت به افراد عادي از نظر هوش و قوه ي رهبري برتري دارند، شايسته ترين افراد براي به دست گرفتن امور کليدي شهر (جامعه)، بويژه در امر حکومت و قضاوت هستند و اصولا حکومت بايد در انحصار نخبگان باشد. افلاطون، در آرمان شهرخود، يک نظام اجتماعي آرماني را در برابر چشم بشر قرار مي دهد که دو پايه ي اصلي آن، عبارت اند: عدالت و حکومت نخبگان. وي معتقد است که اکثر انسان هاي عادي، ساده بين، راحت طلب و فاقد توانايي کشف حقيقت اند و تنها عده ي اندکي (آن هم پس از يک دوران بسيار طولاني آموزش و آزمايش و تربيت روحي، فکري و بدني پس از پنجاه سالگي) مجاز به مداخله در امر دشوار رهبري، حکومت و هدايت انسان ها به سعادت و خوشبختي اند. به باور وي، دانش و اخلاق - که تنها عده ي اندگي از زبدگان از عهده ي کسبشان برمي آيند - مهم ترين تضمين در برابر خطرات مهمي چون: بي لياقتي، کژروي و فساد حکومت است. افلاطون، معيارهايي را جهت گزينش شايسته ترين افراد براي حکومت پيش مي کشد که به عقيده ي برخي از انديشمندان معاصر، از منابع اصلي الهام حکومت هاي کمونيستي و فاشيستي در گزينش و تربيت کادرهاي رهبري بوده است. افلاطون، يک دمکراسي مستقيم و نيز گفتگوي عقلايي در ميان گروه اندک نخبگان را در کنار شرايطي مانند: «جدايي قدرت از ثروت» و «حکومت فيلسوفان»، ضامن يک نظم اجتماعي آرماني و عادلانه مي داند.
اصل و اساس سياست از نگاه افلاطون، برخاسته از مفهوم «عدالت» است و آنچه او را وامي دارد تا به بحث سياست در کتاب «جمهور» بپردازد، چيزي نيست جز بررسي عدالت در وجود انسان. اساس استدلال او نيز بدين گونه است که انسان را نمونه ي کوچک تر يک شهر مي داند و بحث را درباره ي شهر آغاز مي کند تا با روندي مقايسه اي، نتيجه ي آن را به انسان نيز تعميم دهد.
هدف اصلي و اوليه ي افلاطون در ترسيم آرمان شهر، هدفي اقتصادي است و در نهايت، جامعه اي طبقاتي ايجاد مي کند که هر طبقه از آن، نماينده ي يک بخش (لايه / بعد) از روان آدمي است. طبقه اي که نماينده ي حکمت (تعقل) است، طبقه ي فرمانروايان شهر (کشور) هستند که پس از تربيت
روحي و جسمي (زير نظر فلاسفه) انتخاب مي شوند. طبقه اي که نماينده ي شجاعت است، طبقه ي نگهبانان يا پاسداران مددکار است که وظيفه ي نگهباني از شهر (کشور) را به عهده دارند. طبقات پايين تر - که با ديد اقتصادي شکل مي گيرند-، همان صنعتگران و کسبه و بردگان هستند که نماينده ي بخش ها (لايه ها / ابعاد) پست تر روان آدمي اند.
بدين گونه، مدل «آرمان شهر» و نمونه ي «انسان کامل» از سوي افلاطون شکل مي گيرد که در واقع، الگويي براي تحقق عدالت است. از ويژگي هاي آرمان شهر افلاطون، مي توان موارد زير را برشمرد:
- مبناي شکل گيري آن، عدالت است.
- تقسيم کار و تخصصي شدن کار، از اصول و قوانين مسلم آن هستند.
- هدف اصلي در تحقق آن، رفاه اقتصادي و عدالت اقتصادي است.
- جامعه اي نخبه گرا و طبقاتي است.
افلاطون، اين نوع جامعه را نمونه اي از تحقق عدل و عدالت مي داند و هرگونه عدول از اين معيار را آلوده شدن به ظلم مي انگارد.

جزيره ي آرزو

يکي ديگر از انديشمندان که درباره ي آرمان شهر، به اظهار نظر پرداخته است، توماس مور(م 1316 م) فيلسوف و انديشمند انگليسي است که کتابي را با عنوان «يوتوپيا (آرمان شهر / Utopia) » به رشته ي تحرير درآورده است و در آن، جامعه ي سعادتمند را در جزيره اي خيالي وصف کرده است. اين کتاب، در واقع، واکنش ذهن عصيانگر نويسنده در برابر ناروايي روزگار اوست.
آرمان شهر توماس مور، شامل يک کتاب نخست است که در آن، گفتگويي ميان شخصيت هاي خيالي، چون فيلسوف مسافري موسوم به «رافائل هيتلوده» و شخصيت هاي واقعي چون خود «توماس مور» برقرار مي کند. مضمون اين جلد، در واقع، کيفرخواستي عليه نابرابري هاي اجتماعي و سياسي انگلستان آن زمان است. در کتاب دوم که در آن تنها «رافائل» لب به سخن مي گشايد، نويسنده به تشريح جزيره ي آرمان شهر مي پردازد و برخلاف کتاب اول، تصويري مثبت و رؤيايي از انگلستان ارائه مي دهد که به شکلي بهتر اداره مي شود.
واژه ي Utopia از پيشوند منفي «-ou» و ريشه ي يوناني «topos» تشکيل شده است. پس «utopia»، بنابر مورد، ترجمه هاي گوناگون دارد: «هيچ کجا»، «ناکجا» و «جايي از هيچ کجا». از آن جا که مور، به بازي با کلمات و ابهام هاي دانشمندانه علاقمند بوده است، پس با همگوني واکه ها (حروف صدادار) در «utopia» و «eutopia» بازي مي کند. در واقع، در زبان يوناني، پيشوند «- eu»، مفهوم «آنچه خوب است» دارد. پس «utopia (يوتوپيا)». يک «eutopia (اتوپيا)» نيز هست، يعني «ناکجا»، هم زمان، مکان خوب و جايگاه تفاهم و خوشبختي نيز هست.
امروزه، در زبان هاي اروپايي، صفت « utopique (يوتوپيايي)» براي هر چيز خيالي دست نيافتني و غيرممکن به کار مي رود. در فرهنگ معروف « پتي ربر (le Petit Robert)» معاني توهم، سراب، رؤيا و خيال پردازي، در برابر اين کلمه به چشم مي خورند؛ اما اين واژه، در نوشته هاي توماس مور، گرچه به مفهوم چيزي خيالي است، ولي «دست نيافتني» تلقي نمي شود. ساکنان جزيره ي آرماني مورد توصيف «رافائل هيتلوده»، از نظر طبيعت، تفاوتي با انگليسي هاي دوران مور ندارند؛ بلکه تنها چيزي که ايشان را متمايز مي سازد، تشکيلاتشان است و خلق و خو و اخلاقياتشان.
شهر خدا، شهر علم، و...
يکي ديگر از مفاهيم موجود در حوزه ي آرمان شهر، مفهوم «شهر خدا» است. «شهر خدا» اصطلاحي است که در حوزه ي فلسفه ي سياسي به کار مي رود. آنچه که در نظريه ي افلاطون، «مدينه ي فاضله» خوانده مي شود، در انديشه ي متکلمان مسيحي (مانند آگوستين)، «شهر خدا» نام دارد. اين واژه ي تخصصي و خاص حوزه ي فلسفه ي سياسي، در دوران جديد غرب - که خدا و دين، از زندگي اجتماعي و حکومت، کنار زده شد - در «آتلانتيس جديد» فرانسيس بيکن، جاي خود را به «شهر علم» داد. در انديشه هاي سياسي اسلام نيز بين شهر خدا و شهر علم و دانش، دوگانگي و تعارضي نبوده است؛ اما بايد گفت تأسيس شهر الهي يا مدينه ي فاضله را نخستين بار، فيلسوف بزرگ، ابونصر فارابي، عنوان کرد و «رئيس اول» (رهبر) آن را «واضع النواميس» (قانون گذار) نام نهاده که به نظريه ي شيعي «امامت» يا همان «پيشوايي انسان هاي معصوم منتخب خداوند» بسيار نزديک مي شود و يا به تعبيري، مي تواند برگردان فلسفي آن نظريه باشد. (2)
نکته ي مهم در سير تاريخي «شهر خدا» در انديشه ي سياسي غرب، آن است که اين واژه، با دو واژه ي مشابه «مدينه ي فاضله» در نظر فلاسفه ي سياسي در يونان باستان و «شهر علم» در نظريه هاي مادي گرا و علم زده ي بعد از رنسانس، قرابت دارد؛ ولي از نظر ماهيت روابط و مباني نظري، با آنها تفاوت عمده دارد: در يکي، فيلسوفان و در ديگري دانشمندان، مسئول تنظيم روابط و مديريت و فرمانروايي و سروري و سالاري مدينه (شهر / جامعه) هستند و در «شهر خدا»، قلمرو از «شهر شيطان» (حکومت هاي دنيوي) جدا مي شود و بايد حاکم معنوي شهر، به هدايت جنبه هاي مادي و دنيوي زندگي شهروندان بپردازد. اين سه مفهوم، در انديشه هاي سياسي اسلام، با طرحي که متفکر بزرگ اسلامي، فارابي مي ريزد، تفاوت مبنايي دارند. در شهر آرماني فارابي، «واضع النواميس» و «رئيس اول» و سرور و هدايتگر مدينه، داراي صفاتي مي شود که به پيامر (ص) و امامان معصوم (ع) اختصاص دارند. در اين طرح، ديگر بين حکومت هاي دنيوي و اخروي و مدينه ي فلسفه با مدينه ي علم، جدايي نيست و سهم هر يک در اين طرح، محفوظ است و هرگز حضور يکي، به معناي غيبت ديگري يا نفي آن، تلقي نمي شود. (3)

آرمان شهر اسلام

نکته ي حائز اهميت - چنان که مطرح شد - اين است که به هر يک روي، تمامي مکاتب، سعي کرده اند که بسته به آرا و عقايد خويش، جامعه ي ايده آلي را تصوير نمايند. در اين ميان، تمدن اسلامي به دليل دارا بودن ويژگي هاي خاص و منحصر به فرد خود (از جمله، پيوند دنيا و آخرت و ماديات و معنويات در اسلام)، چهره ي خاصي را از آرمان شهر مطلوب خود ترسيم نموده است. اين آرمان شهر، داراي صفات و ويژگي هاي منحصر به فردي در انديشه ي اسلامي است. بهره گيري از منابع و مراجع مربوط به اصول و ارزش هاي اسلامي و بويژه قرآن کريم و نيز سنت و سيره ي رسول اکرم ( به عنوان اسوه ي حسنه براي همه ي امت اسلامي) و روايات رسيده از اهل بيت (ع)، مي تواند ما را به صفات و ويژگي هاي منحصر به فرد آرمان شهر اسلامي رهنمون باشد.
آرمان مهدويت و انتظار، با گرايش به مفهوم «اميد به آينده ي درخشان تاريخ» در پرتو ظهور و حضور پيشواي معصوم (صالح) و آگاه (مهدي موعود) در آخرالزمان و اجراي کامل قوانين اسلام (اعم از: احکام و اخلاق) در رهبري و کشورداري و تربيت شهروندان، نمونه اي از تحقق عيني آرمان شهر اسلامي است که در قرآن کريم، به آن، وعده داده شده است: «و ما اراده کرده ايم که بر مستضعفان زمين، منت نهيم و آنان را پيشوايان و ميراث بران زمين، قرار دهيم». (4)
دين مبين اسلام و مکتب تشيع، تصويري بسيار روشن از يک آرمان شهر و مدينه ي فاضله را بيان نموده است که در واقع، نهايتي بسيار زيبا را براي جهان بشريت به ارمغان خواهد آورد و از اين رو، واجد امتياز بزرگي است که در ميان تمامي اين سرگشتگي و نااميدي، جهان پر از سعادت را به انسان وعده مي دهد که البته وعده اي حتمي است. مدينه ي فاضله اي که گستره ي آن، تمامي کره ي خاکي و ارمغان آن، تحقق گوهر گمشده ي بشري، يعني عدالت خواهد بود. در آن مدينه ي فاضله، جهاني است که انسان ها در بستر فراهم شده و در جامعه - که رهبري آن با ولي خداست - مي توانند استعدادهاي وجودي خويش را در بهترين صورت ها به تحقق درآورند و در آن جاست که گوهرهاي ناب بشري و آرمان خالص برخاسته از فطرت خداجوي بشر، واقعيت حقيقي خواهند يافت و علم، به نهايت رشد و تکامل خود مي رسد و داشته هاي زمين در بهترين شکل، بروز مي يابند.
آرمان قيام و انقلاب مهدي (ع)، يک فلسفه ي بزرگ اجتماعي - اسلامي است. اين آرمان بزرگ، گذشته از اين که الهام بخش و راه گشا به سوي آينده است، آينه ي بسيار مناسبي براي شناخت آرمان هاي اسلامي است. اين نويد، ارکان و عناصر مختلفي دارد که برخي از آنها فلسفي و جهاني و جزئي از جهان بيني اسلامي است، برخي ديگر فرهنگي و تربيتي است، برخي سياسي است، برخي اقتصادي است، برخي اجتماعي است و برخي نيز انساني يا انساني - طبيعي است.
در واقع، اعتقاد به ظهور منجي و ايجاد جهان مطلوب، يکي از اعتقادات بنيادي شيعه است که در بستر خويش، مفاهيمي چون: ظهور، مهدويت، و انتظار را به وجود آورده است. مفهوم انتظار و تلاش براي آماده شدن براي ظهور امام عصر (عج)، يکي از مفاهيمي است که نشان مي دهد شيعيان در زمان غيبت، براساس اعتقاداتشان بايد تمامي تلاش خود را براي فراهم سازي زمينه هاي ظهور به کار گيرند و اين مفهوم است که در سايه ي آن، اقدامات اساسي براي تحقق آرمان شهر نهايي بشري، صورت مي گيرد. در واقع، ما مي توانيم با بررسي مفهوم انتظار و وظايف منتظران، به مقصود خويش از اين نوشته برسيم که: براي تحقق آرمان شهر، چه بايد کرد؟

بحثي درباره ي انتظار

انتظار، مفهومي اسلامي، ارزشي و فرهنگي است که از آن، رفتارهاي فرهنگي معيني سرچشمه مي گيرد. گاه مردم از انتظار، برداشت منفي مي کنند که در اين صورت، انتظار، به مفهومي براي تخدير و دست روي دست گذاشتن و خودفريبي و مانعي براي حرکت تبديل مي شود، و گاه نيز از آن، برداشت مثبت دارند که در اين صورت، عاملي براي حرکت و قيام و انگيزش در زندگي مردم خواهد بود.
بنابراين، ناچاريم که از مسئله ي انتظار، تصور شفاف و دقيقي داشته باشيم. انتظار، يک فرهنگ و مفهوم فرهنگي است که در ساختار ذهني، اسلوب انديشه، شيوه ي زندگي و چگونگي نگرش ما به آينده، به شکل فعال و مؤثري دخالت دارد و در ترسيم خط سياسي اي که براي حال و آينده ي خود رقم مي زنيم، تأثيرگذار است. نزديک به هزار و صد سال است که انتظار در زندگي شيعيان، ريشه ي فرهنگي خود را گسترده است؛ زيرا غيبت صغراي امام در سال 329 هجري به پايان رسيد و از آن تاريخ، تقريبا هزار و صد سال گذشته است. در طول اين مدت، مسئله ي انتظار به گونه ي مؤثري در ساختار انديشه ي سياسي و انقلابي ما دخالت داشته است، به طوري که اگر بدون عامل انتظار، به تاريخ سياسي و انقلابي خود بنگريم، اين تاريخ بلند، رنگ ديگري خواهد داشت.

انواع انتظار

استاد شهيد مرتضي مطهري، درباره ي انتظار و انواع آن، در کتاب «قيام و انقلاب مهدي»، تقسيم بندي بسيار ارزشمندي ارائه کرده است که توجه به اين تقسيم بندي، خود، مي تواند راهگشايي سودمند درباره ي اقداماتي که بايد براي تحقق آرمان شهر صورت گيرد، باشد. ايشان مي نويسد: «انتظار فرج، دو گونه است: انتظاري که سازنده است، تحرک بخش است، تعهدآور است، عبادت، بلکه بافضيلت ترين عبادت است؛ و انتظاري که ويرانگر است، بازدارنده است، فلج کننده است، و نوعي «اباحيگري» محسوب مي شود. اين دو نوع انتظار، معلول دو نوع برداشت از ظهور عظيم تاريخي مهدي موعود (ع) است و اين دو نوع برداشت، به نوبه ي خود از دو نوع بينش درباره ي تحولات تاريخ ناشي مي شود». (5)

1. انتظار ويرانگر

برداشت گروهي از مردم از مهدويت و قيام و انقلاب مهدي موعود، اين است که صرفا ماهيت انفجاري دارد و فقط و فقط، از گسترش و اشاعه ي ظلم ها و تبعيض ها و اختناق ها و حق کشي ها و تباهي ها ناشي مي شود و نوعي سامان يابي است که معلول پريشان شدن است.
آن گاه که خوبي به نقطه ي صفر برسد و حق و حقيقت، هيچ طرفداري نداشته باشد و باطل، يکه تاز ميدان گردد و فرد صالحي در جهان يافت نشود، اين انفجار رخ مي دهد و دست غيب براي نجات حقيقت - نه اهل حقيقت؛ زيرا حقيقت، طرفداري ندارد- از آستين بيرون مي آيد. براساس اين نوع نگرش، هر اصلاحي محکوم است؛ زيرا هر اصلاح، يک نقطه ي روشن است و تا در صحنه ي اجتماع، نقطه ي روشني باشد، دست غيب، ظاهر نمي شود. برعکس، هر گناه و فساد و ظلم و تبعيض و حق کشي و پليدي، به حکم اين که مقدمه ي ايجاد يک جامعه ي آرماني است و لحظه ي موعود را نزديک تر مي کند، رواست.
اين گروه، طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهيان از منکر، با نوعي بغض و عداوت مي نگرند؛ زيرا آنان را از تأخيراندازان ظهور و قيام مهدي موعود (عج) مي شمارند. برعکس، اگر خود هم اهل گناه نباشند، در عمق ضمير و انديشه، با نوعي رضايت به جريان رو به رشد گناه و گناهکاران و عاملان فساد مي نگرند؛ زيرا اين افزايش را از مقدمات ظهور مي دانند. اين نوع برداشت از ظهور و قيام مهدي موعود و اين نوع انتظار فرج - که منجر به نوعي تعطيل در حدود و مقررات اسلامي مي شود و نوعي «اباحيگري» بايد شمرده شود -، به هيچ وجه با موازين اسلامي و قرآني، سازگاري ندارد.

2. انتظار سازنده

اما تعدادي از آيات قرآن کريم - که گفتيم ريشه ي اين انديشه اند و در روايات اسلامي بدانها استناد شده است - در جهت عکس برداشت بالا هستند. از اين آيات چنين استفاده مي شود که ظهور مهدي موعود، حلقه اي است از حلقه هاي مبارزه ي اهل حق و اهل باطل که به پيروزي نهايي اهل حق منتهي مي شود. سهيم بودن يک فرد در اين سعادت، وابسته به اين است که آن فرد، عملا در گروه اهل حق باشد.
آياتي که در روايات از آنها استفاده شده است، نشان مي دهد که مهدي موعود (عج)، مژده اي است که به اهل ايمان و عمل صالح داده شده است و به عبارتي، مهدي، مظهر پيروزي نهايي اهل ايمان است: «خداوند به مؤمنان و شايسته کاران، وعده داده است که آنان را جانشينان زمين قرار دهد، ديني که براي آنها آن را پسنديده است، مستقر سازد، دوران خوف آنان را تبديل به دوران امنيت نمايد (دشمنان آنان را نابود سازد تا) بدون ترس و واهمه، خداي خويش را بپرستند و اطاعت غير خدا را گردن ننهند و چيزي را در عبادت يا طاعت، شريک حق نسازند». (6) ظهور مهدي موعود، «منتي است بر مستضعفان و خوار شمرده شدگان، و وسيله اي است براي پيشوا و مقتدا شدن آنان، و مقدمه اي است براي وراثت خلافت الهي آنها در روي زمين». (7) «ظهور مهدي موعود، تحقق بخش وعده اي است که خداوند متعال از قديم ترين زمان ها در کتب آسماني، به صالحان و متقيان داده است که زمين از آن آنان است و پايان، تنها به متقيان تعلق دارد». (8)
اين حديث معروف که مي فرمايد: «خداوند به دست او زمين را از انصاف و عدالت پر مي کند، بعد از آن که از ستم و بيداد، پر شده باشد» (9) نيز شاهد ادعايمان است، نه بر مدعاي آن گروه! در اين حديث نيز تکيه بر روي ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم است و مي رساند که قيام مهدي براي حمايت مظلوماني است که استحقاق حمايت دارند.
شيخ صدوق، روايتي از امام صادق (ع) نقل مي کند مبني بر اين که ظهور قائم (ع) تحقق نمي پذيرد مگر اين که زشتکاري و نيکوکاري، به نهايت کار خود برسند. (10)
پس سخن در اين است که گروه نيکوکاران و گروه زشتکاران، هر کدام به نهايت کار خود برسند؛ سخن در اين نيست که آدم خوبي در کار نباشد و فقط انسان هاي بد به آخرين درجه ي شقاوت برسند!
در روايات اسلامي، سخن از گروهي زبده است که به محض ظهور امام، به آن حضرت مي گروند. بديهي است که اين گروه، به صورت ناگهاني خلق نمي شوند و همان طور که زمينه هاي اشباع و رواج ظلم و فساد وجود دارد، زمينه هايي عالي هم وجود دارد که چنين گروه زبده اي را پرورش مي دهد. اين، خود مي رساند که نه تنها حق و حقيقت به صفر نرسيده است، بلکه فرضا اگر اهل حق از نظر کميت، قابل توجه نباشد، از نظر کيفيت، ارزنده ترين اهل ايمان اند و در رديف ياران سيدالشهدا.
از منظر روايات اسلامي، در مقدمه ي قيام و ظهور امام، يک سلسله قيام هاي ديگر از طرف اهل حق صورت مي گيرد. آنچه به نام «قيام يماني»، قبل از ظهور بيان شده است، نمونه اي از اين سلسله قيام هاست. اين جريان ها نيز به يکباره بدون زمينه ي قبلي رخ نمي دهد.

ويژگي هاي يک انتظار درست

انتظار از نوع دوم، علاوه بر «اميد» و «مقاومت»، به انسان، «حرکت» نيز مي بخشد و حرکت، مخصوص انتظار است. بي گمان اگر انسان بداند که نجات و رهايي اش، به حرکت، عمل و تلاشش وابسته است، چنان حرکت و تلاشي براي رهايي و نجات خويش به خرج مي دهد که در گذشته، توان انجام دادن آن را نداشته است.
1. اميد در جان انسان، اين قدرت را به وي مي دهد تا پرده ي حال را بدرد و آينده را ببيند، و چه قدر فاصله است ميان کسي که «خدا»، «هستي» و «انسان» را از ديدگاه درد و رنجي که در آن گرفتار است، مي بيند و ميان کسي که اينها را از ديدگاه حال و گذشته و آينده مي نگرد. ترديدي نيست که ديدگاه دوم با ديدگاه اول، متفاوت است و بي گمان، تيرگي، ظلمت و ابهام و اشکالي که ديدگاه نخست را احاطه کرده، ديدگاه دوم از آنها در امان است.
2. اميد در جان انسان، او را در راه پايداري و مقاومت در برابر سقوط و اضمحلال تا رسيدن نيروهاي کمکي، توانمند مي سازد و تا زماني که چراغ اميد به رسيدن کمک، در دل و جان انسان ندرخشد، مقاومتي نخواهد داشت.
3. سرانجام، اميد در جان انسان، او را در نيل به نجات و رهايي و نيرومندي و توانگري، قادر خواهد ساخت. چنين انتظاري، همان «انتظار پويا» است. (11)
در پرتو اين نوع انتظار است که براي منتظران واقعي، مسئوليت ها و وظايفي تعريف مي شود که: «در حقيقت، خداوند، حال قومي را تغيير نمي دهد تا آنان خودشان اين تغيير را در حالشان انجام دهند». (12)
قابل تأمل است که تحقق «شهر عدل»، وعده ي خداوند حکيم است؛ حکيمي که کار عبث نمي کند و نعمتش را فقط براي شايستگان پايدار مي سازد و حضور و حيات در شهر عدل را براي صالحان مخصوص ساخته است. گويا شعور و بلوغ پيروان، حلقه ي مفقوده ي معادله اي است که پاسخ آن، کليد افتتاح شهر عدالت است. در طول تاريخ نيز هرگاه شعور و بلوغ اجتماعي، به ميزاني رسيده است که جامعه، از شايستگي پيروي از معصومان (ع) برخوردار گرديده اند، آنها به حکومت قيام نموده اند و هرگاه جامعه به سوي ديگران شتافته است، شيوه ي ديگري براي هدايت تدريجي مردمان برگزيده اند.
امام در اوج کمال علمي و معنوي، به امامت مي رسد و طبق حکم خالق، اطاعت از امر او بر ديگران واجب مي شود؛ به طوري که نه در حکم خدا تغييري ايجاد مي شود و نه در مشي امام. پس استدلال مي شود که آنچه تحقق شهر کمال يافتگان، صالحان و عدالت پيشگان را به تأخير مي اندازد، ضعف در توان و تمايل پيروان است. براساس اين استدلال، بلوغ و شعور پيروان، لازمه ي تحقق ظهور و قيام براي تحقق شهر عدل است؛ بلوغ و شعور لازم براي ادراک حقيقت عدالت و تمايل به قيام و پايمردي براي احياي آن! (13)
بنابر آنچه ذکر شد، در عصر غيبت و در پرتو مفهوم انتظار، شيعيان، هرگز به يک انتظار صرف و بدون فعاليت، اقدام نخواهند کرد؛ بلکه در هر لحظه، خويش را براي ظهور منجي موعود، آماده مي سازد. امام چهارم درباره ي منتظران واقعي مي فرمايد: «منتظران ظهور او، برترين اهل هر زمان اند؛ زيرا خداوند متعال به آنها عقل و فهم و شناختي عطا فرموده است که غيبت در نزد آنان، به منزله ي مشاهده گرديده است و آنان را در آن زمان، به منزله ي مجاهدان با شمشير در پيش روي رسول خدا (ص) قرار داده است. آنان حقيقتا خالص اند و شيعيان راستين و دعوت کنندگان به دين خدا در پنهان و آشکارند». (14)
پيدايش حکومت و آرمان شهر جهاني امام زمان، نيازمند آمادگي خاص خود است. برخي صاحب نظران معاصر، معتقدند براي اين که دنيا چنان حکومتي را پذيرا باشد، چند نوع آمادگي لازم است:
1. آمادگي فکري و فرهنگي: يعني سطح افکار مردم جهان، آن چنان بالا رود که بدانند مثلا مسئله «نژاد» يا «مناطق مختلف جغرافيايي» مسئله قابل توجهي در زندگي بشر نيست و تفاوت رنگ ها و زبان ها و سرزمين ها نمي تواند بشر را از هم جدا سازد... .
2. آمادگي اجتماعي: مردم جهان بايد از ظلم و ستم و نظامات موجود خسته شوند، تلخي اين زندگي مادي و يک بعدي را احساس کنند و حتي از اين که ادامه ي اين راه يک بعدي، ممکن است در آينده، مشکلات کنوني را حل کند، مأيوس شوند.
3. آمادگي تکنولوژيکي و ارتباطي: برخلاف آنچه بعضي مي پندارند که رسيدن به مرحله ي تکامل اجتماعي و رسيدن به جهاني آکنده از صلح و عدالت، تنها با نابودي تکنولوژي جديد امکان پذير است، وجود اين صنايع پيشرفته، نه تنها مزاحم يک حکومت عادلانه ي جهاني نخواهد بود، بلکه شايد بدون آن، وصول به چنين هدفي محال باشد... .
4. آمادگي هاي فردي: حکومت جهاني، قبل از هر چيز، نيازمند عناصر آماده و باارزش انساني است تا بتواند بار سنگين چنان اصلاحات وسيعي را به دوش بکشد.
اين، در درجه اول، به بالا بردن سطح انديشه و آگاهي و آمادگي روحي و فکري براي پياده کردن آن برنامه ي عظيم، نياز دارد.. . (15)
در واقع، در صورتي که ما خواهان تحقق حکومت جهاني امام زمان (عج) باشيم و اين که در مسير تحقق آرمان شهر واقعي حرکت کنيم، بايد به اصلاح در دو بعد فردي و اجتماعي بپردازيم.

پي نوشت ها:

1. «صفات و ويژگي هاي آرمان شهر در انديشه ي اسلامي»، حسين ستاري ساربانقلي، ماهنامه ي موعود، شماره ي 41.
2. «شهر خدا (تصرف فقيهان شيعه در جوهر فلسفه ي سياسي غرب»)، موسي نجفي، در:
http://www.qabas.org/farsi/mashrooteh/amaoze03/5.htm
3. همان جا.
4. سوره ي قصص، آيه ي 5.
5. قيام و انقلاب مهدي (ع)، مرتضي مطهري، تهران: صدرا، ص 57.
6. سوره ي نور، آيه ي 55.
7. سوره ي قصص، آيه ي 5.
8. سوره ي انبياء، آيه ي 105.
9. کمال الدين، ج 1، ص 118.
10. همان جا.
11. «انتظار پويا»، محمدمهدي آصفي، مجله ي انتظار، شماره ي 6.
12. سوره ي رعد، آيه ي 11.
13. «شهر عدل امام مهدي (عج)». علي اصغر پورعزت، مجله ي انتظار، شماره ي 13.
14. بحارالانوار، ج 52، ص 336.
15. «زمينه سازي ظهور حضرت ولي عصر (ع)». محمد فاکر ميبدي، مجله ي انتظار. شماره ي 11.

1. آرمان شهر در انديشه ي ايراني، حجت الله اصيل، تهران: ني، 1381.
2. «جامعه ي مهدوي، آرمان شهر نبوي»، حسينعلي اسدي، مجله ي انتظار، شماره ي 5.
منبع: مجله حديث زندگي